بسم الله...
اسمش عبدالرحمن بود.
بی پولیش خودش را خسته کرده بود و زبان تند و تیزش اصفهانی ها را.
بردندش پیش خلیفه برای شکایت.
در دربار متوکل شنید خلیفه، امامِ شیعه ها را احضار کرده تا بکشندش.
برای اولین بار چشمش افتاد به امام، حس کرد دوستش دارد.
توی دلش دعا کرد خدا شر متوکل را از او دور کند.
امام رو به روی او که رسید، ایستاد: " خدا دعایت را مستجاب کرد و عمرت را طولانی. مال و اولادت هم زیاد می شود. "
اطرافیان فقط دیدند عرقی نشست روی پیشانی اش؛ برگشتند اصفهان.
***
در هفتاد و چند سالگی، با میلیون ها درهم پول و ده تا پسر افتخار می کرد شیعه ی کسی شده که از دلش خبر داشته و دعایش مستجاب بوده است.
بحارالانوار، ج 50، ص 142
حدیث نوشت: امام جعفر صادق علیه السلام: پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله و سلم فرمودند: هر که گناهی را برای خدا و ترس از او ترک کند خدا او را در روز قیامت خشنود گرداند.
اصول کافی ، ج 3 ، ص 128