* برگ شصت و هشتم
جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۴۳ ب.ظ
بسم الله...
دست و بالم حسابی تنگ شده بود.
رفتم خانه ی امام، تا نشستم، رو کرد طرفم: " اباهاشم! شکر کدام یک از نعمت های خدا را میخواهی ادا کنی؟ "
زبانم بند آمده بود، مانده بودم چه جوابی بدهم... .
- به تو ایمان و بدنت را بر آتش حرام کرده، سلامتی داده و عافیت داده تا نیرو داشته باشی و طاعتش را به جا آوری، رضایت و قناعت داده تا
گرفتار این و آن نشوی. این ها را من زودتر گفتم چون فکر میکردم آمده ای از کسی که این ها را به تو داده، شکایت کنی... .
بلند شدم که بروم، امام ادامه داد: " گفته ام صد دینارت بدهند، خواستی بروی، برو بگیرشان. "
- ۹۳/۰۸/۱۶