* برگ سی و یکم
دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ب.ظ
بسم الله...
از کوفه آمده بود.
گفتند امام هادی علیه السلام در مزرعه است.
رفت و گفت: " قرضی دارم و نمی توانم بپردازم. "
امام چیزی نداشت. برگه ای نوشت که این مرد طلبی دارد از من. آن را به مرد داد و گفت:
" وقتی به سامراء رسیدم، زمانی که دورم شلوغ بود بیا، پرخاش کن و ادعا کن از من طلب کاری. "
مرد نوشته را گرفت و در حضور مسئولین، این کار را کرد.
متوکل برای این که ادعای بزرگی کند، به امام پول داد.
امام هم بخشید به مرد، همه ی پول را. سه برابر آن چه می خواست.
بحارالانوار، ج 50