* برگ سی و چهارم
پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۶ ب.ظ
بسم الله...
رفته بودم پیش امام.
یکی از خدمت کاران جوانش را صدا زد.
رو کرد به من: " این جوان خودش فکر می کند به زبان فارسی مسلط است. چند کلمه ای با او حرف بزن، ببین همین طور است؟ "
به نظر نمی آمد فارسی بلد باشد، گفتم از مطالب ساده شروع می کنم.
پرسیدم: " زانوی تو چیست؟ "
چشم هایش گرد شد.
سرش را انداخت پایین.
سرخ شده بود.
امام لبخندی زد.
سوال من را به عربی ترجمه کرد برای غلام: " دارد از تو می پرسد؛ رکبتکَ ما هی!؟ "
بحارالانوار، ج 50، ص 157
حدیث نوشت: رسول خدا صلی الله علیه و آله: ... روز پنجشنبه روزی مبارک بر امت من است که در سحرخیزی این روز برای امتم برکت گذاشته شده است.