* •:.❀ مِــهـر دهــم ❀.:•
پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۱ ب.ظ
بسم الله...
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم ** داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد ** محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است ** مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحه غار حراست ** خط به خط جامعه آیینه قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است ** لب به لب کاسه ظرفیت من پر شده است
همه عمر دمادم نسرودیم از تو ** قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم ** عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو ** فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد ** شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم ** رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران ** دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست ** کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود ** یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم ** مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ** ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت زهرا ! دل ما را دریاب ** ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن ** تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
سید حمیدرضا برقعی