* برگ شصت و ششم
چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۵۸ ب.ظ
بسم الله...
زمان حکومت واثق بود و ترک ها شده بودند کارگزارشان.
یک روز یکی از آن ها آمده بود مدینه با دارودسته اش، دنبال عده ای از عرب های شورشی تا دست گیرشان کند.
از مقابل ما می گذشتند که امام صدایش زد.
با او صحبت کرد به ترکی.
مرد از اسب پیاده شد. احترامش کرد. دست امام را بوسید.
نزدیک رفتم تا ببینم امام به او چه گفته.
- این مرد پیغمبر است، نه؟
- نه!
- پس چطور مرا به اسم صدا زد، اسمی که در قبیله ی خودمان در زمان بچگی مرا صدا می زدند؟!
بحارالانوار، ج 50، ص 124 _ محجۀ البیضاء، ج 4، ص 320_ اعلام الوری، ص 343
امام علی علیه السلام:
بهترینِ نیکیها، محبّت و علاقه به ماست و بدترینِ بدیها، دشمن داشتن ماست.
غررالحکم، ح 3363
سلام افسر محترم جنگ نرم .. خداقوت..
الحمدالله سنگر ارزنده ایی دارید
انشالله به حق امیرالمومنین تو راهتون موفق باشین
و ثابت قدم و عاقبت بخیر
( راه الله، راه اهل بیت، راه شهدا )
خوشحال میشم جزء لینکای با ارزش شما قرار بگیرم واگر هم اجازه میدین وبلاگ با ارزشتون لینک کنم اگر مشکلی نیست یه وقتی بزارین و به بنده خبر بدین. ممنونم
التماس دعا فرج+شهادت
یاعلی
.