* برگ بیست و هشتم
جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ق.ظ
بسم الله...
مامور متوکل بود ولی دوست دار امام.
رفت خانه ی امام، ناراحت بود.
دستور داشت رسیدن وجوهات از قم را خبر دهد.
امام او را که دید لبخندی زد و گفت: " نگران نباش، اموال از قم می رسد ولی نه به دست آن ها، آرام باش و امشب را پیش ما استراحت کن. "
بحارالانوار، ج 50
سلام
مطالب خوبی دارین
متشکرم از حضورتون