بسم الله...
زمان حکومت واثق بود و ترک ها شده بودند کارگزارشان.
یک روز یکی از آن ها آمده بود مدینه با دارودسته اش، دنبال عده ای از عرب های شورشی تا دست گیرشان کند.
از مقابل ما می گذشتند که امام صدایش زد.
با او صحبت کرد به ترکی.
مرد از اسب پیاده شد. احترامش کرد. دست امام را بوسید.
نزدیک رفتم تا ببینم امام به او چه گفته.
- این مرد پیغمبر است، نه؟
- نه!
- پس چطور مرا به اسم صدا زد، اسمی که در قبیله ی خودمان در زمان بچگی مرا صدا می زدند؟!
بحارالانوار، ج 50، ص 124 _ محجۀ البیضاء، ج 4، ص 320_ اعلام الوری، ص 343
امام علی علیه السلام:
بهترینِ نیکیها، محبّت و علاقه به ماست و بدترینِ بدیها، دشمن داشتن ماست.
غررالحکم، ح 3363